کد مطلب:53204 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

سوء قصد نافرجام به جان علی











علی علیه السلام پس از غصب خلافتش به طور معقول به مبارزه پرداخت، و در بحث ها و محاجه هایش در مجامع عمومی و خصوصی خلیفه را محكوم كرد، و عكس العمل آن در میان مردم مسلمان مشهود بود...

خلیفه با توجه به این كه ایمان قوی نداشت تا او را از تصمیمات خلاف شرع و تضییع حقوق مردم جلوگیری نماید، از این جهت نسبت به امیرالمؤمنین علی علیه السلام كه دارای آن همه فضایل بی نظیر بود، حساسیت نشان می داد، و وجود وی را تحمل نمی كرد!!

وفات فاطمه علیهماالسلام و دفن آن حضرت كه بنا به وصیتش به طور مخفی انجام گرفت، و به خلیفه و دار و دسته اش اطلاع داده نشد، و شبانه مراسم دفن انجام گردید، باعث اندوه فراوان مردم، و اعتراض آنان به دستگاه خلافت گردید، و گفتند: شما كاری نمودید كه یگانه دختر پیامبر با دل پر و ناراحتی از شما، از دنیا برود.[1] .

این جریان نیز بر شدت عداوت دستگاه خلافت افزود، و خلیفه دوم برای جبران حیثیت به باد رفته خودشان تصمیم گرفت نبش قبر نموده، و پیكر فاطمه را بیرون آورده، و مراسم نماز و غیره از طریق خلیفه انجام گردد، ولی امیرالمؤمنین فرمود: به خدا سوگند در این صورت زمین را با خون شما سیراب می كنم... و آنان یقین كردند كه علی علیه السلام در این موضوع تحمل نخواهد كرد... و لذا با بی آبرویی به عقب نشسته و توطئه خطرناكی را پی ریزی كردند...

ابوبكر و عمر در یك جلسه فوق محرمانه، خالد بن ولید را احضار نمودند و به او گفتند:

خالد! امنیت دستگاه خلافت ایجاب می كند كه كار بسیار بزرگی را به تو واگذار كند، ولی دقت كن كه آن را با هوشیاری كامل انجام دهی.

خالد بن ولید: شما هر چه فرمان دهید، اطاعت می كنم، اگر چه كشتن علی باشد!!عمر: نظر ما جز این نیست!

خالد: چه موقع دوست داری این فرمان شما اجرا گردد؟

ابوبكر: هنگام نماز صبح به نماز بیا، و در كنار او قرار گیر و چون سلام نماز را گفتم، مأموریت خود را هر چه سریعتر انجام ده.

در این هنگام اسماء بنت عمیس كه همسر ابوبكر بود، و سخنان آنان را از پشت پرده گوش می كرد به كنیزش گفت: برو به خانه علی علیه السلام و این آیه را بخوان كه:

«ان الملاء یأتمرون بك لیقتلوك فاخرج انی لك من الناصحین» یعنی این جمعیت برای كشتن تو به مشورت نشسته اند فورا خارج شو كه من خیره خواه تو هستم.[2] .

چون كنیز پیغام را رساند، امیرالمؤمنین با اطمینان خاطر فرمود: كشنده ناكثین و مارقین و قاسطین چه كسی خواهد بود؟[3] .

نماز صبح برگزار شد، و خلیفه امامت آن را به عهده گرفت، و خالد بن ولید در حالی كه با شمشیرش در كنار علی علیه السلام قرار گرفته بود، منتظر پایان یافتن نماز و گفتن السلام علیكم ابوبكر گردید...

از سوی دیگر، خلیفه عاقبت كار و شورش مردم، و كشتن علی علیه السلام را در جولان ذهنش می گذرانید، و نتیجه كار را می سنجید، و مرتب تشهد نماز تكرار می كرد، سرانجام گفت:

لا یفعلن خالد ما امرته یعنی خالد آنچه را كه به وی دستور داده ام، انجام ندهد. و بعد از سلام نماز را گفته و به پایان رسانید.

علی علیه السلام خطاب به خالد گفت: ابوبكر تو را به چه مأموریتی دستور داده بود؟

خالد: كشتن تو!!

علی علیه السلام: آیا این مأموریت را انجام می دادی؟

خالد: بلی، به خدا سوگند، اگر پیش از سلام دستورش را نقض نكرده بود، تو را می كشتم!!

علی علیه السلام با دست مباركش گلوی خالد بن ولید را فشار داد، او لباسهایش را نجس كرد، و قوه ماسكه را از دست داد، در حالی كه «خالد» زیر فشار علی علیه السلام دست و پا می زد، مردم حاضر گریه می كردند، و توطئه های دستگاه خلافت را محكوم می نمودند...

ابوبكر می گفت: عمر! این رسوایی نتیجه فكر شوم تو است، و عمر می گفت: به خدا قسم علی علیه السلام خالد را می كشد... و مردم هر چه التماس كردند علی دست از خالد برنداشت...

ابوبكر و عمر به دنبال عباس بن عبدالمطلب فرستادند، تا از طریق وی علی علیه السلام را از كشتن خالد منصرف سازند. عباس عموی پیامبر و علی علیه السلام آمد، و حضرت را به قبر پیامبر متوجه ساخته، و عرض كرد: تو را به صاحب این قبر دست از خالد بردار. علی علیه السلام دست خود را برداشت، و خود را كنار كشید.

بنی هاشم و دوستان علی علیه السلام شمشیرها را كشیده، همراه با ضجه و ناله زنان و فرزندان به حمایت علی علیه السلام برخاسته، ولی حضرت همه را آرام ساخت...

این قضیه كه به طور مفصل تر در كتابهای شیعه آمده است، یكی از عیوبات بزرگ خلفای اول و دوم است كه دهم صلاحیت آنان را نشان می دهد، و ابن ابی الحدید آن را به عنوان یكی از «مطاعن» ابوبكر نقل می نماید.[4] .









    1. والصحیح عندی انها ماتت علی ابی بكر و عمر، وانها اوصت الا یصلیا علیها نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج6 ص50.
    2. سوره قصص آیه 20.
    3. این كلمه ها اصطلاحی است كه به ترتیب در مورد سپاه مخالف جنگهای «جمل» و «نهروان» و «صفین» بكار می رود.
    4. الغدیر، ج17 ص222 و223 طعن 12 احتجاج طبرسی ج1 ص117 و 118 اسرار آل محمد ص102 بحارالأنوار، ج28 ص305 و ج47 ص.365 نقل از آفتاب ولایت، ص232 -229.